در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «اینجا، اسم جنگل ماست و اینم آلیس» 

«آلیس» به چالش رفتاری و نحوه روابط آدم‌ها در خانواده می‌پردازد

«اینجا،اسم جنگل ماست و اینم آلیس» استعاره‌ای است از دوران معاصر که صاحبان قدرت و سرمایه جهان را تبدیل به جنگلی کرده‌اند برای رسیدن به خواسته‌های خود و از هیچ چیز نیز فروگذار نمی‌کنند.

جوادمتین؛ نمایش «اینجا، اسم جنگل ماست و اینم آلیس» به نویسندگی محمد لاریان و کارگردانی نیما رضایی در پلاتوی مرحوم رمضان امیری مجموعه تئاتر شهر بوشهر در حال اجراست. این نمایش توسط تیم جوان و پویایی تهیه و تولید شده که از علاقمندان به هنر نمایش هستند و همیشه یک پای همکاری و حمایت از اجرای نمایش در بوشهر به شمار می‌روند و علاوه بر این با ترکیب تولید نمایش تجربی که ویژه دانشجویان و نسل جوان است تلاش در ایده‌ای نو دارند. نکاتی چند که پس از دیدن نمایش «آلیس» به ذهن نگارنده رسیده در پی می‌آید.

فروپاشی سنت و ورود ماشین و قطع ارتباط فی‌مابین افراد در جامعه به واسطه همین ورود ماشین و پدیده‌های نوظهور از ویژگی‌های درام مدرن است که تلاش توام با تنهایی ویژهشخصیت اصلی این درام‌ها است. قهرمان در دنیای مدرن گاهی احساس شکست می‌کند و گاهی احساس پیروزی می‌کند. انقطاع ارتباط با آسمان و تفویض اصالت به فرد از دیگر خصوصیات این نوع درام است که در حقیقت اصالت با سیستم است و فرد به همین دلیل در مقابل سیستم احساس تنهایی می‌کند. معمولا در این نوع درامها تلاش می‌شود توهمی موهوم به واقعیت تبدیل شده واقع‌گرایی تلخ و عریان و نگاه روشنگرانه به جامعه از مهمترین مولفه‌های این آثار باشد.

هنرمندان معاصر مطرحی به نقد جدی دنیای مدرن و جهان امروز در آثارشان پرداخته‌اند. آنها همواره از یک داستان سطحی آغاز می‌کنند و با آشنایی زدایی از این داستان ساده مفاهیمی را عیان می‌کنند که از عمق زیادی برخوردار هستند که بازگو کننده معضلات عظیم اجتماعی است و با طرح آنها به نقد این معضلات می‌پردازند.

نمایش «آلیس» بر بستر قصه آشنای همه کودکان و نوجوانان یعنی «آلیس در سرزمین عجایب» و «در خانه» و در مورد ارتباط آلیس با والدین و دنیای کودکی او نوشه شده است. «آلیس در سرزمین عجایب» کتابی است که لوئیس کارول درسال ۱۸۶۵ برای کودکان نوشته وداستان خیالی سفر دختری به نام آلیس راتعریف می‌کند که به دنبال خرگوش سفیدی به سوراخی در زمین می‌رود و در آنجا با ماجراهای عجیبی روبه‌رو می‌شود. داستان کارول با رویدادی کاملاً اتفاقی آغاز می‌شود و با تمایل کودکانهٔ آلیس برای عبور از دری کوچک و ورود به باغی پر از گل ادامه می‌یابد. آرزوهای دور از حقیقتی که محقَّق می‌شوند و موجودات عجیبی که در آن سرزمین حضور دارند، ادبیات خیال ‌پردازانهٔداستان را شکل می‌دهند و مفاهی عمیق را در قالب داستانی کودکانه بیان می‌کنند. اما لاریان در قامت نویسنده در تلاش است با نگاهی عمیق و تلخ با درونمایه‌ای ابزورد مخاطب را به چالش رفتاری و گفتاری شخصیت‌های اجتماعی و نحوه روابط آدم‌ها در مهمترین نهاد اجتماعی یعنی (خانواده) بکشاند.

اما عدم تجربه و علم کافی این اجازه را به نویسنده این نمایش نمی‌دهد که با پرداختی جامعه‌شناسانه و با روانکاوی شخصیت‌های نمایش خویشتن خویش واقعی انسان‌های جامعه امروز را آشکار کند. به طرح دعوای پدر و مادر نگاه کنید بسیار ساده و کودکانه و بدون در نظر گرفتن عمق و ابعاد دیگری برای کارآکتر تبدیل به انسان‌هایی می‌شوند که سرسازگاری با یکدیگر ندارند و در روابطشان دچار مشکل هستند اما هیچ دلیلی برای این اشکال در نظر گرفته نمی‌شود. شاید صرفا نویسنده نمایش «آلیس» در تلاش برای اثبات این فرضیه است که آدمها در دنیای معاصر از برخورد صادقانه با یکدیگر ناتوانند و در دنیای دروغ و دورنگی غرق شده‌اند.

در نمایش «آلیس» کاراکتر آلیس و سایر شخصیت‌ها نمی‌توانند با یکدیگر ارتباط موثر برقرار کنند و همواره از این موضوع رنج می‌برند و هیج تلاشی برای این ارتباط موثر انجام نمی‌دهند و اگر حرفی زده می‌شود فقط صرفا برای گفته شدن است و نه پیشبرد هدف و یا توالی موضوعی، و این هدفی برای پی بردن تماشاگر به این موضوع است که درنیا و روابط میان آدمها به عنوان مهمترین کانون مدنی (خانواده) نیز در حال اضمحلال است. در عین حال نمایش در تلاش ارائه جهان نشانگانی برای نقد قدرت و سلطه صاحبان سرمایه در جوامع مدرن است.

نام نمایش «اینجا،اسم جنگل ماست و اینم آلیس» استعاره‌ای است از دوران معاصر که صاحبان قدرت و سرمایه جهان را تبدیل به جنگلی کرده‌اند برای رسیدن به خواسته‌های خود و از هیچ چیز نیز فروگذار نمی‌کنند. نقدی که به این اثر در این بخش می‌توان وارد دانست این است که لاریان نویسنده رویکردی تربیتی و یا روانشناختی و یا جامعه شناختی را مبنا قرار نمی‌دهد تا تناقضات رفتاری و گفتاری شخصیت‌ها بروز و ظهور یابند تا مخاطب به تحلیل درستی از شرایط دست یابد. این موضوع باعث می‌شود تماشاگر با دنیایی از نشانگان روبرو شود که هم نخ‌نما و تکراری و تحت سیطره رسانه و غوغاسالاری اجتماع امروز است و دلالت بر چیز خاصی نکند.

جهان نشانگانی انتزاعی از جانب شخصیت‌هایی که ایستا هستند و تبدیل به کارآکتر با ابعاد مختلف نمی‌شوند به ناخودآگاه مخاطب توجه ندارد و موجب انتقال پیام با جزییات از سوی شخصیت‌ها بصورت کامل نمی‌شود. نحوه صحنه آرائی و بهره بردن از آکسسوار و ابزار صحنه‌ای نیز تلاش برای نشان دان تقابل شخصیت‌ها و این تنهایی و اضمحلال موجود در اثر است. به گونه ای که رفتار کودکانه والدین در نحوه مشاجره و قرار گیری رویدادهایی از این دست در ترکیب میزان صحنه دلیل بر این است که محتوی در این اثر متناقض با فرم است اما تلاشی در خور دارد. از این جهت می‌گویم تلاشی در خور دارد که این فاصله میان والدین در صحنه در آمده که هر کدام در جهان خود و با فاصله زیادی از هم قرار دارند و آلیس در میانشان واقع شده است.

انتخاب بازیگر برای این نمایش نقطه ضعف به شمار می‌رود. شخصیت‌های مادر، مرد معلول و شازده نسبتا مناسب و پدر، انتخاب بدی هستند اما آلیس به عنوان شخصیت محوری انتخاب خوبی است اما هدایت این بازیگر نیاز به وقت وتمرین بیشتری داشته است. طراحی صحنه ظاهرا قرار بوده کارکرد اجرایی معینی را خاطر نشان کند، این صحنه شامل چند باکس که با نخ و یا تورهایی است که نشان از تارهای تنیده انسان امروز در دور خود است و ابتدای نمایش که تولد آلیس را تداعی می‌کند. رنگ قرمز به کار گرفته شده در لباس‌های پدر و مادر و رنگ قرمزی که کارکردی چندگانه داشته در تقابل با لباس آلیس که از بدو تولد از او شخصیتی ساخته تا جیغ بکشید بجنگد و در نهایت به سرنوشت تیره مرگ دچار شود.

تناظر استفاده از رنگ قرمز برای لاک دست دختر و خونی که بر روی زمین می‌ماند و در نتیجه ماحصل کشته شده آلیس است و استفاده از ابزارهایی مثل چاقو و قیچی و تفنگ از نقاط درخشان طراحی و برداشت‌های دراماتیک کارگردان از اثر است.

در کل این اثر امتیاز متوسط را دریافت کرده و به لحاظ پرداختن به محتوای مهمی که باب روز جامعه ذیل عنوان تربیت و آموزش در مقابل تولید نیروی کار مورد نیاز سلطه است،دیدن نمایش «اینجا،اسم جنگل ماست و اینم آلیس» پیشنهاد می‌شود.




نظرات کاربران