در حال بارگذاری ...
یه مناسبت تولد ایرج صغیری

هیچ‌چیز این بزرگمرد را شادمان نمی‌سازد مگر افتخار نامداری بوشهر و ایران

زیستن با گل‌ها و برای آن‌ها را پدرم به من آموخته، مانده راز زیبایی و عطرناکی آن‌ها که دریافت خواهم کرد. این را از او دارم از ایرج صغیری صاحب «ابوذر» و «قلندرخونه»، «محپلنگ»، «خالونکیسا» و من... خودم. ا‌و به من آموخت که هرگز کینه نجویم، زبان گل‌ها را بیاموزم و آواز ماهی‌ها را پاسخ گویم. این میراث من است.

اقلیما صغیری؛ در یکم آذر ماه، پنج روز پیش از اینکه پا به این دنیا بگذارم، دوست داشتنی‌ترین عزیزم به‌دنیا آمد. یک‌جورهایی پدرم فقط پنج روز از من بزرگتر است؛ اما نه به این تاریخی که من می‌شناسم و تو می‌شناسی. آثاری را که به‌وجود آورده دلیل این دوگانگی در زمان است. اشتباه نکنید، نمی‌خواهم او را با انیشتین مقایسه کنم و یکی بدانم؛ اما شک ندارم که هستی را گرامی‌تر از هر انیشتینی می‌شناسد. باید بگویم او پدیده‌هایی چون مقاومت و گرامیداشت انسان در هر وضعیت مادی و مالی را که ثروت بیکران اوست، برای من ارث گذاشته و می‌گذارد. این میراث جز فهم جانانه‌ی حیات نیست که مرا نیز سرشار کرده تا یاد بگیرم گل را بشناسم. برای پرندگان دعا کنم. از فکر ماهی‌های کوچک «مِید» و «بلاخَکو» بیرون نمی‌رود و هر صبح و هر غروب با انبوه گنجشک‌های بوشهر «یزله» می‌گیرد. کاش زبان ماهی‌ها را می‌دانستم، هرروز سلام پدرم را به آنها می‌رساندم، کاش گل‌ها زبانم را می‌فهمیدند، راز عطرناکی محبوبه و یاس سفید و را از آنها جویا میشدم. زیستن با گل‌ها و برای آن‌ها را پدرم به من آموخته، مانده راز زیبایی و عطرناکی آن‌ها که دریافت خواهم کرد. این را از او دارم از ایرج صغیری صاحب «ابوذر» و «قلندرخونه»، «محپلنگ»، «خالونکیسا» و من... خودم. ا‌و به من آموخت که هرگز کینه نجویم، زبان گل‌ها را بیاموزم و آواز ماهی‌ها را پاسخ گویم. این میراث من است.

هیچ‌چیز این بزرگمرد را شادمان نمی‌سازد مگر افتخار نامداری بوشهر و ایران... از همین روی همواره از خدا خواسته‌ام که با هر بازدارنده‌ای بجنگم. او حتی اگر دروغ ناچیزی به بهانه فتنه‌انگیزی راستش از سوی من رخ دهد، خشمش را پنهان نمی‌کند. هرگز نیاز به سرزنش و توبیخ‌کردن ندارد. رو به اینگونه شاگردان تلخ زهری نهفته در چشمانش سر راست می‌کند و به‌دنبال آن سکوتی که گویی هرگز فراموش‌شدنی نیست؛ اما باعرضه‌ها و شایسته‌های فرهنگی دیارش را از من که فرزند اویم بیشتر دوست دارد. باهمه مهربانی با هیچکس تعارفی ندارد، حسرتی کشنده همواره با من است که چرا شاهکارهایش را زنده ندیدم. حسرتی نیز وی را می‌آزارد اینکه چهره‌ای در دیارمان گل کند که او در این همه سهمی دارا باشد. علاقه‌ی من به او پیچیده است. گاهی پدری مهربان و فداکار از هیچ کمکی فروگذار نیست و گاهی نیز سخت جدی و بی‌تعارف خطاهایم را باز می‌گوید. حالا شما بگویید که من با چه ترفندی به او حالی کنم که همه‌کس من تویی تو ایرج صغیری.

دارا مردا! پدرم که عطر گل‌ها را و مظلومیت ماهیان را و بوشهر را یکجا در خویش دارد. من خواهر همه‌ی ماهی‌های بوشهرم و همه‌ی گل‌ها از «مرمرشک» تا گل یاس سفید و...

 




مطالب مرتبط

مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران
مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران

جهانشیر یاراحمدی: نمایش‌های خانگیِ دهه سی در محله کوتی و نیز اجراهای مجالس تعزیه در همان محل که زادگاه مرحوم حسین دهقانی است، او را شیفته هنر نمایش کرد.  خیلی زود پایش به مجالس تعزیه ...

|

مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران
مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران

جهانشیر یاراحمدی: نمایش‌های خانگیِ دهه سی در محله کوتی و نیز اجراهای مجالس تعزیه در همان محل که زادگاه مرحوم حسین دهقانی است، او را شیفته هنر نمایش کرد.  خیلی زود پایش به مجالس تعزیه ...

|

نظرات کاربران