در حال بارگذاری ...
یه مناسبت تولد ایرج صغیری

مهر پایدار

استادم که هر چه بر این‌ ورق سیاه کنم و از تو ومهرت بگویم چونان راهنمایم بودی در زندگی‌، تئاتر وهنر‌ تا به امروز باز‌ کسر خدمت کرده‌‌ام‌، به همین سوی‌ نوشتارم را با مصاحبه‌ای که در سال ۱۳۸۲ که با زنده‌یاد جوانمرگ‌ حمید لطفی از بازیگران نامدار این دیار ترتیب داده بودم تا از شیوه کارگردانی شما بگوید‌،

اشرف سلطانی نیا؛ تولدت هزاران هزاران بار مبارک که وجودم را با هنری آشنا ساختی که اگر در لحظه‌ها، ثانیه‌ها دوباره متولد شوم بی‌درنگ انتخابش می‌کنم.

ایرج بزرگ‌، ایرج یاری‌دهنده به پهنای اسمت، مهرت تا ابد در دل دانش‌آموختگانت عشقی است در راهی بی‌پایان‌ که اگر وجودت نبود خویشتن بوشهری خویش‌ را که از پدرانمان نسل به نسل به ارث، به یادگار مانده است نمی‌شناختیم‌ و نمی‌‌آموختیم خودمان را با فرهنگمان معرفی کنیم.

استادم که هر چه بر این‌ ورق سیاه کنم و از تو ومهرت بگویم چونان راهنمایم بودی در زندگی‌، تئاتر وهنر‌ تا به امروز باز‌ کسر خدمت کرده‌‌ام‌، به همین سوی‌ نوشتارم را با مصاحبه‌ای که در سال 1382 که با زنده‌یاد جوانمرگ‌ حمید لطفی از بازیگران نامدار این دیار ترتیب داده بودم تا از شیوه کارگردانی شما بگوید‌، خلاصه می‌کنم‌ که یادی از آن عزیز سفرکرده هم داشته باشم که اگر می‌بود او نیز چون ما از استاد صغیری بزرگ می‌نوشت.

مصاحبه با آقای حید لطفی

لطفاً ضمن معرفی خودتان بفرمایید در چه کارهایی با آقای صغیری همکاری داشته‌اید؟

من حمید لطفی کارمند شرکت صدرا صنایع دریایی بوشهر هستم کارهایی که بنده انجام داده‌ام بازی در نمایش تمام ناخدا در سال ۱۳۷۶ واخیرا بازی در نمایش سرباز در سال ۱۳۸۰ بوده است و در فواصل این سال‌ها در نمایش رادیویی با آقای صفیری همکاری داشته‌ام.

آقای لطفی چه نقشی در نمایش «سرباز» داشته‌اید. در مورد نقش خود در این نمایش بفرمایید؟

نقشی که من در نمایش «سرباز» ایفا کردم، به‌نوعی شخصیت خود ایرج بود. نقش من در حکم یک تبعیدی بود که بر روی زمین است این نقش تمام مدت یکجا خفته بود و با چند حرکت جزئی حرکت دیگری نداشت، من به‌شخصه فیزیک مناسبی دارم و می‌توانستم خیلی کارها روی صحنه انجام دهم اما به‌خاطر خصوصیاتی که در صدایم وجود دارد ایرج این نقش را به من داد درحالی‌که اصلاً روز اول نقشم را دوست نداشتم و نمی‌توانستم با آن کنار بیایم؛ زیرا دوست داشتم تحرک داشته باشم، اما ایرج همه اینها را کنار گذاشت و فقط به صدای من توجه کرد. به همان صدایی به قول خودش مخملی بود و او را سوق می‌داد به انبوه تفکراتش که پلی بوجود آورد که ایرج را به هدفش می‌رساند تا جایی که اگر من سر تمرین حاضر نمی‌شدم تمرین تعطیل می‌شد، زیرا استارت کار را با صدای من شروع می‌کرد تا بتواند او را به آن حال و هوا برساند.

(در این مصاحبه گفتگو و محاوره عیناً حفظ شده که نشان از استعداد و اعتمادبه‌نفس یک بازیگر توانا دارد)

آقای لطفی از کارگردانی آقای صغیری بفرمایید؟

کارگردانی ایرج از دورخوانی شروع می‌شد درواقع از روز اول دورخوانی از هیچ‌چیز ساده نمی‌گذشت حس لحظه و دیالوگها را از دورخوانی بایستی پیدا می‌کردم تا به نقش برسیم، دورخوانی را از منزل خود شروع می‌کرد از غروب تا پاسی از شب، حتی گاهی تا چهار صبح، فقط دورخوانی ما ادامه داشت. اگر در پایان این ساعات چیزی به نظرش می‌آمد، حتماً بایستی دوباره انجام می‌دادیم تا به نظر دلخواه او برسیم گاهی اوقات در آن ساعت‌ها بلند می‌شد و بچه‌ها را تست می‌زد که ببیند که بازیگرانش در چه مرحله از ذهنی قرار دارند. تسبیح شب‌نمایی می‌آورد و آن را در خاموشی چراغ‌ها تکان می‌داد و هرکسی در تاریکی بایستی می‌گفت که این تسبیح شبیه به چه حیوانی یا حرکتی یا موجود دیگری است و در این مرحله می‌دانست که چه بازیگری از بقیه کندذهن‌تر یا دیرفهم‌تر است. دو یا سه هفته روی دورخوانی نمایشنامه کار می‌کرد تا اینکه میزانسن شروع می‌شد. در آن مرحله بازیگر ازنظر حسی روحی و جسمی آماده کار بود آن‌قدر ما را در فضا غرق می‌کرد که هیچ‌کس نمی‌دانست وارد فضای موردنظر صغیری شده است و بدون اینکه ما متوجه شویم در نقش وارد شده بودیم و حرکت می‌کردیم، ما را در یک نوع فضا و اتمسفر قرار می‌داد. ایرج صغیری انرژی خاصی در کار دارد که همه را مجذوب کار می‌کند. هیچ‌کس با او در کار خسته نمی‌شود و هر میزانسنی که طرح می‌کرد، بچه‌ها بدون کم‌وکاست انجام می‌دادند و دراین‌بین اگر کسی سؤالی برایش پیش می‌آمد می‌توانست مطرح کند و در پاسخ بشنود. در کارش اصلاً دیکتاتور نیست و به صحبت همه گوش می‌داد. ولی اگر می‌خواست در نقش موفق باشیم باید به صحبت‌هایش گوش می‌دادیم و هر کاری که مربوط به نقشمان و نمایش بود را باید انجام می‌دادیم. چون او از روز اول تا روز آخر همه با نمایش

خداحافظی می‌کنند دوست دارد بازیگرانش در خیال و توهم نمایش باشند. زیرا باید فضا و اتمسفر نمایش و نقش‌ها را خوب بشناسند. مثلاً مادر خانه که به هر موضوعی با مطلبی گوش دهیم، حق نداشتیم هر برنامه تلویزیون را نگاه کنیم و یا هر نوار کاستی را بشنویم، او همه برنامه‌های روزانه را دیکته شده به ما می‌گفت و بچه‌ها موبه‌مو انجام می‌دادند و فردای آن روز باید گزارش روز قبل را به ایرج می‌دادند. من به‌شخصه وقتی در منزل بودم و زمانی که می‌خوابیدم همسرم نوار کاست مخصوصی را (که به نقشم کمک می‌کرد) بالای سر روشن می‌گذاشت. یا زمانی که برای اجرا به تهران آمده بودیم ساعات خارج از تمرین در آن روزها حق گوش دادن به هر نوع کاست نداشتیم باید آن کاست‌ها به‌وسیله صغیری انتخاب می‌شد. حتی برای نقش من که یک تبعیدی خفته بودم و در خواب هذیان می‌گفتم خلاصه در طول شبانه‌روز این تمرین‌ها همراه تمام بازیگران بود و هیچ‌کس هم ناراضی و ناراحت نمی‌شد ما از ایرج هرروز درس می‌گرفتیم و خوشحال بودیم زیرا هرروز ما را به نقش خود نزدیک و نزدیک‌تر می‌کرد.

        آقای صغیری چگونه با بازیگران خودکار می‌کرد؟

او به فیزیک و صدای بازیگر خیلی اهمیت می‌دهد. همیشه برای خود یک فیزیک از صداها می‌سازد. مثلاً اگر صدای یک بازیگر خارجی یا فیزیک یک خبرنگار یا آوای یک حیوان که در یک برنامه تلویزیونی بود و او می‌دانست این صدا و یا فیزیک یا آوا کمک می‌کند به آن هدف اصلی برسد آن را ضبط می‌‌کرد و برای بازیگر در خورد آن صدا یا شخصیت صحبت می‌کرد که اگر بازیگری متوجه نشود او چه نوع صدایی ‌خواهد او صدای عینی شده را به بازیگر خود نشان دهد. به بازیگر خود کمک می‌کند تا به نقش موردنظر برسد و خود قالب نقش او را بپذیرد و درواقع نقش به سمت بازیگرش بیاید. اگر بازیگری بازیش موردپسند او نبود، او را پس نمی‌زد بلکه انرژی بیشتری صرف آن می‌کرد تا او را به نقش برساند. مثلاً نقش عزت با توجه به اینکه کسانی بودند که قبلاً با ایرج کار کرده بودند و خوب هم عاری می‌کردند، اصلاً برای این نقش انتخاب شدند؛ زیرا ازنظر ایرج تیپ و صدای مناسب نقش را نداشتند و خودش کسی را برای این نقش انتخاب کرد که اصلاً تا آلان کلمه تئاتر به گوشت نخورده بود و تئاتر را لوطی‌گری می‌دانست، اما چنان با او کار کرد که بخش اعظمی از انرژی ایرج را صرف خودش کرد ولی درنهایت آن نتیجه‌ای را داد که از آن نقش انتظار می‌رفت، تمام این صرف انرژی‌ها به خاطر صدا و فیزیک و حجمی بود که او روی صحنه ایجاد می‌کرد، زیرا همان‌طور که گفتم بدن بازیگر برایش مهم بود، حتی اگر میزانسنی بسته می‌شد و بازیگر به هر دلیلی بایستی تعویض می‌گشت. بازیگر دیگری به‌جای او می‌آمد، حتماً میزان سن را کلاً تغییر می‌داد، زیرا میزان‌سنهای روی صحنه را هماهنگ با بدن بازیگر خود تنظیم می‌کند.

 

        آیا ایشان زمان شروع تمرین نمایش تمرین بدن و بیان هم با بازیگران خود دارند؟

 من در این نمایش سرباز نقش خفته را ایفا می‌کردم و اصلاً تمرین بدنی نداشتم؛ زیرا به گفته آقای صغیری اگر انجام می‌دادم از حس و نقش خود دور می‌شدم؛ اما بازیگران دیگر از رقص‌ها و آوازهایی در نمایش برای تمرین بدن و بیان استفاده می‌کردند؛ که هم تمرین بدنی باشد و هم از خود حرکت‌های نمایش برای بیشتر هماهنگ شدن استفاده شده باشد. بازیگران دیگر هرروز به این شیوه با این رقص تمرین خود را شروع می‌کردند.

        لطفاً اگر خاطره‌ای از دوران تمرین نمایش دارید بفرمایید؟

ما بازیگران این‌قدر در نقش‌های خود غوطه‌ور شده بودیم که یک روز اتفاق جالبی افتاد. خسته از سر کار روزانه به سر تمرین رفته بودم درعین‌حال نقش یک مرد خفته را داشتم و در لحظات خاصی باید بلند می‌شدم و دیالوگ می‌گفتم اما در این فاصله از فرط خستگی خوابم برد. در خواب تمام اتفاقات در میزان سنها را می‌دیدم و می‌دیدم که بازیگران دیگر چطور حرکت می‌کنند و به زمانی رسید که باید بازیگران مرد خفته را بلند کنند. (صحنه رعب‌آوری بود که وحشت تمام سرتاپای تماشاگر را فرامی‌گرفت) درست در آن لحظه از خواب پریدم و وقتی این حالت‌ها و خواب خودم و میزان سنهای آقای صغیری را به دیگران توضیح دادم، همه تعجب کرده بودند که تمام این میزان سنهای خواب من درست بوده و در عالم خواب و رو یا همه‌چیز دید بودم و خودم تا آلان که مدت‌ها می‌گذرد به این خواب فکر می‌کنم و می‌خواهم رد آن را بیشتر پیدا کنم.

 

مرحوم حمید لطفی 21 دی‌ماه 1349 در محله شکری بوشهر به دنیا آمد و در 11 مردادماه سال 86 دار فانی را وداع گفت. حمید لطفی در نمایش‌های سرباز، دوگ، مغیب، بنات‌النعش، هودج، ناخدا، خاک و خورشید، ماه منیر، روزگارمان را باد برد و فیلم سینمایی ماهیگیر کوچک بازی کرده است.)




مطالب مرتبط

مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران
مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران

جهانشیر یاراحمدی: نمایش‌های خانگیِ دهه سی در محله کوتی و نیز اجراهای مجالس تعزیه در همان محل که زادگاه مرحوم حسین دهقانی است، او را شیفته هنر نمایش کرد.  خیلی زود پایش به مجالس تعزیه ...

|

مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران
مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران

جهانشیر یاراحمدی: نمایش‌های خانگیِ دهه سی در محله کوتی و نیز اجراهای مجالس تعزیه در همان محل که زادگاه مرحوم حسین دهقانی است، او را شیفته هنر نمایش کرد.  خیلی زود پایش به مجالس تعزیه ...

|

نظرات کاربران