در حال بارگذاری ...
یه مناسبت تولد ایرج صغیری؛

شکوفایی پتانسیل‌های ذاتی یک چوب یا اسکن روانکاوانه صغیری

ریشه‌های فکری و اندیشه‌ای صغیری در تئاتر و بازیگری به آنتونن آرتو برمی‌گردد، به تئاتر شقاوت که خود متأثر از عرفان و ذن در مشرق زمین است. درواقع صغیری آرتو را مقصد قرار می‌دهد اما آرتو خط پایان او نیست و صغیری از آن خط عبور می‌کند.

مهدی انصاری؛ در همین ابتدا بگویم این یک یادداشت ستایش‌آمیز است، اما به‌هیچ‌وجه بیراه نیست که خود شاهد زنده‌ی آن بوده‌ام. چه چیزی باعث می‌شود که یک چوب در دستان ایرج صغیری تبدیل به یک بازیگر شود؟ اگر بخواهیم با استفاده از نظریه به این پرسش پاسخ دهیم، ممکن است بگوییم در وجود هر فرد ظرفیت‌هایی نهفته که یک معلم، مربی یا کارگردان آن‌ها را کشف، شکوفا و بارور می‌سازد. مسلماً این گزاره گفته‌ای گزاف نیست. متدهای تعریف‌شده برای این امر در تمام دنیا شناخته‌شده و معرف حضور علاقه‌مندان و کارشناسان تئاتر هست؛ اما صغیری چه ویژگی خاصی دارد که درعین‌حالی که از همه متدها استفاده می‌کند، اما متد و شیوه‌ی منحصربه‌فرد خودش را نیز بنیان می‌گذارد؟

ریشه‌های فکری و اندیشه‌ای صغیری در تئاتر و بازیگری به آنتونن آرتو برمی‌گردد، به تئاتر شقاوت که خود متأثر از عرفان و ذن در مشرق زمین است. درواقع صغیری آرتو را مقصد قرار می‌دهد اما آرتو خط پایان او نیست و صغیری از آن خط عبور می‌کند. آرتو در بیانیه اول تئاتر شقاوت می‌گوید: بین بازیگری که باید فقط هق‌هق گریه را تقلید کند با بازیگری که باید نطقی ادا کند که در آن از قدرت شخصی‌اش برای متقاعد ساختن استفاده کند همان فاصله‌ای وجود دارد که میان یک انسان و یک ابزار موجود است. در اندیشه صغیری حقیقت آن چیزی است که بر صحنه رخ می‌دهد نه چیزی دیگر. درواقع اتفاق تئاتری درصحنه در برابر واقعیت جهان بیرون قد علم می‌کند.

 بین دوقطبی استانیسلاوسکی و برشت، صغیری در قطب اول ایستاده است. او متعلق به مکتب واقع‌گرایی و یک بازیگر ساز حرفه‌ای است. اگر بخواهیم بردار تحول توانایی‌های یک بازیگر در اجرا، در آثار مهم و تأثیرگذار صغیری ازجمله قلندرخونه»،محپلنگ و یا «سرباز«را رسم کنیم، می‌بینیم که پروژه‌ای سخت و طاقت‌فرسا و زمان‌بر است، رسیدن به کیفیتی از بازی رئال که درون خود رگه‌هایی از زندگی دارد که در هیچ رئالیته دیگری نیست. مسیری که هم تئاتر شقاوت را در خود دارد و هم تئاتر بی‌چیز گروتفسکی را. صغیری تقریباهمه عوامل را حذف یا نزدیک به صفر می‌رساند تا فقط بازی و بازیگر باشد که در ناب‌ترین شکل معنا را بیافریند.

نطفه‌ای که در ابتدای این بردار شکل می‌گیرد (در روزهای اول آشنایی و گفتگو با بازیگر) حاصل اسکن روانکاوانه صغیری از شخصیت یک هنرجو یا تازه‌وارد است. چیزی که او در اولین دیدارها می‌بیندش و همان را کم‌کم و طی پروسه‌ای، آرام‌آرام تبدیل می‌کند به یک کاراکتر. چیزی که آرتو آن را این‌طور بیان می‌کند: والاترین ایده تئاتر آن است که با نگاهی فلسفی ما را با «شَوَند» آشتی دهد و به‌جای آنکه دگرگونی و استحاله را از طریق کلمات بیان دارد سعی بر آن داشته باشد که مفهوم مبهم و ناپایدار انتقال معنا به چیزها را از خلال موقعیت‌های مختلف عینی و ملموس به ما القا کند؛ اما سؤال اینجاست که روند کار به چه شکل خواهد بود؟ «شَوَند«در تئاتر صغیری چگونه روی می‌دهد.

از جایی که صغیری یک دایره المعارف زنده ادبیات و فرهنگ عامه و انسان‌شناس چیره‌دستی است، به شکلی بطئی اما پویا نوآموز را با فرهنگ و خواستگاه شخصیت آشنا می‌کند. این آشنا ساختن صرفاً با استفاده از گفتگوهای تخصصی و باریک اندیشانه در خصوص فرهنگ، طبقه و زیست شخصیت نیست، بلعکس از طریق ترانه‌ها، موسیقی، مطایبه، کنایه و شوخی و حتی هجو و هزل است. از نزدیک‌ترین جا به ریشه‌های فرهنگ عامه شروع می‌کند. از همان نقطه‌ای که در اسکن انکاوانه در روزهای اول در بازیگر دیده است. از این نقطه آغاز می‌کند. او بازیگر را می‌برد به سرچشمه‌های آیینی خود. شناخت و تسلط وسیع او بر آیین‌ها، فرهنگ عامه و انسان‌شناسی باعث می‌شود که کم‌کم بازیگر، یاد نمی‌گیرد چطور ادای یک نقش را بازی کند، بلکه یاد می‌گیرد چگونه در آن جغرافیا و فرهنگ می‌تواند زنده بماند. آنچه آرتو به آن «زمزمه ژرف غریزه» می‌گوید. رجعت به آیین. این لحظه‌ی طلوع و افی ژنی در روان و ذهن و روح بازیگر است، لحظه‌ای که طی کردن و رسیدن بازیگر به آنچه باید باشد را بسیار تسهیل کرده و مهم و کلیدی است.

با نگاهی به نمایش‌های آیینی صغیری درمیابیم که او دو گونه تئاتر شقاوت و بی‌چیز را باهم و در کنار هم دارد و به کار می‌گیرد. دو گونه‌ای که تأکیدشان فقط و فقط بر بازیگر است. پیتر بروک در مجموعه گفتارها و گفتگوهایش در مورد گروتفسکی می‌گوید: «هدف کار گروتفسکی دنیای درونی بازیگر است تا جایی که بازیگر از بازی کردن دست می‌کشد و به یک انسان واقعی تبدیل می‌شود. برای رسیدن به چنین مرحله‌ای باید همه عناصر پویای درام را به خدمت گرفت به‌طوری‌که ذره‌ذره‌ی وجود انسان دست به افشای رازهای خود بزنند. هرچه کار عمیق و عمیق‌تر می‌شود، تمامی عناصر بیرونی را باید کنار گذاشت...تنها انسانی باقی می‌ماند که دارد به‌تنهایی و در عالی‌ترین شکل درام خودش را اجرا می‌کند.»

 آنچه از فیلم نمایش «قلندرخونه» و تیزر چهاردقیقه‌ای از نمایش «محپلنگ» به‌جامانده، به‌راحتی می‌توان حتی بیش از مقاصد موردنظر آرتو و گروتفسکی را دید و دریافت. در فریادها و ضجه‌های اندام‌ها، در دست‌ها و صداها و نفس‌ها. کسانی که بازی نمی‌کنند. خودشان هستند. بارها و بارها زمزمه‌اش در گوش من در حین تمرین نمایش «سرباز» طنین‌انداز است که: «بازی نکن، بازی نکنید».

سایه‌اش مستدام باد

 




مطالب مرتبط

مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران
مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران

جهانشیر یاراحمدی: نمایش‌های خانگیِ دهه سی در محله کوتی و نیز اجراهای مجالس تعزیه در همان محل که زادگاه مرحوم حسین دهقانی است، او را شیفته هنر نمایش کرد.  خیلی زود پایش به مجالس تعزیه ...

|

مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران
مروری بر شش‌ دهه فعالیت هنری مستمر زنده‌یاد حسین دهقانی

از نمایش‌های خانگی محله کوتیِ بوشهر تا تئاتر تهران

جهانشیر یاراحمدی: نمایش‌های خانگیِ دهه سی در محله کوتی و نیز اجراهای مجالس تعزیه در همان محل که زادگاه مرحوم حسین دهقانی است، او را شیفته هنر نمایش کرد.  خیلی زود پایش به مجالس تعزیه ...

|

نظرات کاربران