نگاهی به نمایش اگر شبی از شبهای تهران مسافری ...
در نمایشی که پیش روی ماست و توسط جواد صداقت و الهام ابنی بهروی صحنه میآید هیچکدام از فاکتورهای اشارهشده در نمایشنامه، دارای قوت لازم نیست و تغییرات صورتگرفته در اصل نمایشنامه توسط کارگردان آنقدر زیاد و بیمحابا صورت گرفته که نقاط قوت نمایشنامه تبدیل به ضعف شده است مانند قصه، بافت و شخصیتپردازیها ... حتی قالب اصلی نمایشنامه دستخوش تغییراتی میشود که نتیجهایی جز آشفتگی محض در طول نمایش ندارد .
فرامرز کلانتری: انتظار میرفت نمایش «اگر شبی از شبهای تهران مسافری ...» بهخاطر تمرین دراز مدت گروه و همچنین شرکت در جشنواره سراسری نمایشهای آئینی و سنتی، داشتههای متفاوتی را به رخ بکشد که متاسفانه اینچنین نبود...
انتظار میرفت که پس از بیست روز از اجرای عمومی نمایش، دیدگاههای منتقدان و تحلیلگران نسبت به این نمایش بهروی کاغذ آمده و در دسترس علاقهمندان قرار میگرقت که این هم متاسفانه اتفاق نیفتاد و نقد و یادداشت و تحلیل نمایش اگر شبی از شبهای تهران ... در سکوت هنرمندان نقاد استان، همچنان به اجرای خود ادامه میدهد که گویی در این زمستان نه چندان سرد بهخوابی عمیق فرو رفتهایم !! ای کاش مشغلههای فراوان باعث این ننوشتنها و نگفتنها شده باشد نه تعارفات معمول و رفاقتهای دیرینه ... !!!
با تمام ارادتی که به گروه نمایشی اگر شبی از شبهای تهران ... داشته و دارم وظیفه خود دانسته تا چند خطی بنویسم. باشد که باب نقد و گفتمان در استان باز شود ... انشاالله
نمایش اگر شبی از شبهای تهران مسافری ... نوشته علی شمس، نمایشنامه ایست که دو دوره پیش نمایشنامه برتر و برگزیده جشنواره تئاتر آئینی سنتی کشورشده است. نمایشنامهایی که قطعا دارای شایستگیهایی از حیث طرح، قصه، درونمایه، دیالوگ، شخصیتپردازی، تضادهای خودآگاه و ناخودآگاه، زبان، ریتم، بافت و ... بوده که به این مهم نائل آمده است. اما در نمایشی که پیش روی ماست و توسط جواد صداقت و الهام ابنی بهروی صحنه میآید هیچکدام از فاکتورهای اشارهشده در نمایشنامه، دارای قوت لازم نیست و تغییرات صورتگرفته در اصل نمایشنامه توسط کارگردان آنقدر زیاد و بیمحابا صورت گرفته که نقاط قوت نمایشنامه تبدیل به ضعف شده است مانند قصه، بافت و شخصیتپردازیها ... حتی قالب اصلی نمایشنامه دستخوش تغییراتی میشود که نتیجهایی جز آشفتگی محض در طول نمایش ندارد .
زمانی نه چندان دور، نویسندگان بزرگ نمایشهای ایرانی مانند زندهیاد استاد اکبر رادی اجازه تغییر در حتی یک دیالوگ از نمایشنامههای خود را به کارگردانها نمیدادند (هنوز هم همسر اکبر رادی بهعنوان صاحب آثار این اجازه را به هیچکس نمیدهد ) اما امروز که فضای فکری و هنری جامعه بزرگ تئاتر به اصطلاح رشد کرده تا آنچه که کارگردان میخواهد و اندیشه میکند به روی صحنه ببرد، آیا اجازه داریم بر اساس نگرشی مثلا مدرنیته !! نمایشنامهایی را آنچنان تغییر دهیم که حتی خود نویسنده هم، متن را نشناسد؟!!
از متن میگذریم ...
نمایش شروع خوبی دارد. فرم ابتدای نمایش به درستی و با تعلیقی مناسب در کارگردانی درآمده و موسیقی نمایش با حضور و اجرای امید سعیدی جای خود را دل صحنه باز میکند. شیوهایی که معمولا از امید سعیدی در آثاری که موسیقی متن آنرا میسازد دیدهایم. موسیقی با شیوهایی بدیع در نوازندگی و از جنس جنوب و مردمانش و حضور امضاگونهایی از سعیدی در دل نمایش...
از آنجائیکه موسیقی نمایش در ایجاد حال و هوا و انگیزش تخیل و همچنین انتقال مفاهیم و حالات خاص به تماشاگر نقش حیاتی دارد. سعیدی توانسته بهدرستی موسیقی این نمایش را بنویسد و بهتنهایی اجرا کند و حتی در بازسازی آئینهای این نمایش توسط بازیگران، نمیتوان نقش سازنده موسیقی متن نمایش را نادیده گرفت، آنچنان پررنگ که در بخشهایی، موسیقی این نمایش به خودی خود و به تنهایی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد که آن بخش از نمایش ندارد. و بهسادگی توانست حس و حال تماشاگر را به جهتی ناخواسته بکشاند تا شاید درهم ریختگی صحنه بهچشم نیاید. بیگمان امید سعیدی جوان، آیندهایی درخور در موسیقی دارد آنچنان که میتوانیم دلخوش باشیم تا در آینده شاهد رنسانسی در عرصه موسیقی متن نمایش و فیلم در بوشهر باشیم .
بازیگران نمایش مزد تلاش خود را با تشویق تماشاگران گرفتند. حشمت غضنفر بازیگری که چند دهه است بازیگری در صحنه را تجربه میکند؛ وزنه قابل اتکایی برای کارگردان محسوب میشود. سالها پیش بود که جایی گفتم سن و سال، حشمت غضنفر را پیر نمیکند بلکه تواناتر میکند. تواناتر از آن جهت که قابلیت اجرا در نقشهای خاص و با موقعیت و شرایط متفاوت را دارد اما این توانمندی در این نمایش آنچنان که بایسته و شایسته بود، نشان داده نشد که مسلما عوامل بسیاری میتواند باعث شود ...
و اما الهام ابنی بازیگری که پس از سالها، در این نمایش بیشتر و بهتر دیده شد. الهام ابنی در این نمایش بهعنوان بازیگر هیچ چیزی کم نداشت. او با انرژی مثالزدنی بهراحتی در همان ابتدای نمایش به تماشاگر دست پیدا کرد، کنترل بدن و بیان او در طول نمایش آنگونه پرقدرت بود که گاه صحنه را از آن خود میکرد و چیزی جز او دیده نمیشد، ابنی وظیفه بازیگر در برابر خودش را در صحنه خوب میفهمد. صاحب خلاقیتهای فوقالعاده فردی است و در صحنههای بدون گفتار یکهتاز صحنه نمایش بود .
الهام ابنی در نمایش اگر شبی از شبهای تهران .... مجادله کرد، مواظبت کرد، محکوم کرد، توضیح داد، یاد داد و در یک کلام بازیگری کرد و همه اینها از ذات و استعداد هنرمندگونه او برمیآِید و قطعا بخشی نیز هدایتهای جواد صداقت . امیدوارم ابنی همواره بازیگر بماند و سراغ کارگردانی نرود ... او در بازیگری قدری فراتر از استان است .
و کارگردانی نمایش...
جواد صداقت و الهام ابنی بهعنوان کارگردانان این اثر فارغ از هر ایراد یا ایراداتی که در زیر اشاره میشود، مرزبندیهای نمایش سنتی را میشکنند و حتی پا را فراتر میگذارند تا قصه را از شکلی خطی به سبک و سیاقی مدرنیزهشده تبدیل کنند اما چون آگاهانه این اتفاق نمیافتد، بلبشویی در کارگردانی شکل میگیرد که نمایش را از یک دستی خارج میکند و شاهد آشفتگی پایداری در طول نمایش هستیم که این ذهنیت را القا میکند که کارگردانان نمایش فقط و فقط به دلبستگیهای خود اهمیت داده و انگاری فهم تماشاگر هیچ ارزشی در این میان نداشته است .
هر جشنوارهای با هدفگزاریهای خاصی برگزار میشود که جشنواره تئاتر آئینی و سنتی نیز با هدف ارائه و اجرای نمایشهایی از این دست و زندهنگهداشتن آئینها و سنتها برگزار شده و میشود . اما به چه قیمتی؟ !!!
در جشنوارهای که پسوند تئاتر بهدنبال دارد و تماشاگر، آئینها و سنتها را در صحنه تئاتر بهصورت نمایشیشده جستجو میکند، شایسته است که صرفا بهجهت حضور در جشنواره، آئینها را که عموما در نزد مردم مقدس هستند، آشفتهگونه به خورد نمایش داد؟!!! قطعا تئاتر اینقدر بزرگ است که اینگونه سیراب نمیشود و هدف جشنواره هم این نبوده و نیست هرچند گاهی به آگاهی گروههای بازبین جشنوارههایی اینچنینی که باید و باید آئینهای را مختلف خوب بدانند، شک میکنیم ... !!
سوال من از کارگردانان محترم این نمایش اینست که بهخاطر حضور در جشنواره آئینی سنتی باید حدود بیست آئین را فدای نمایش کرد و یا آنکه میبایست نمایش را فدای استفاده از آئین ها کرد؟!!! (بهطور یقین هیچکدام)
وقتی در ابتدا، کارگردان با خود قراردادی میبندد و لیستی از آئینها و سنتهای استان را تهیه میکند که در نمایشی جای دهد که نویسنده آن بومی نیست و هیچ اطلاعی هم از این باورها و سنتها ندارد، در انتها با یک جمعه بازاری روبرو میشویم که از این گروه خوب نمایشی بعید است از جمله جواد صداقت عزیز...
کارگردان باید عمیقا به طراحی صحنه بیندیشد، باید به فضا، حجم و تناسبها فکر کند و بهدرستی از آنها استفاده کند حتی به جزئیاتی مانند زمان، مکان، رنگ و حالت در طراحی صحنه ... اگر طراحی صحنه نمایش اگر شبی از شبهای تهران ... با آن درخت و خار و خاشاک تداعی مکانی مبهم و نامعلوم است و هیچ اقلیمی برای آن متصور نیستیم چرا در جنس و زبانبازیها به اقلیم مشخصی اشاره میکنیم؟ و اگر نمایش در جایی شبیه باغ، باغچه، جنگل یا ... اتفاق میافتد، چه ارتباط منطقی و مفهومی بین نمایش بهلحاظ موضوع و طراحی صحنه وجود دارد؟!!
متاسفانه در زبان نمایش هم این بهمریختگی را شاهد هستیم. آئینهایی که از دل باورهای مردم بوشهر سرچشمه گرفته ولی زبان و لهجه هیچ ربطی به بوشهر ندارد و از استانی دیگر وام گرفته شده است ... ! صرف اشاره به مرجان و آکل برای استفاده از زبان مردم استان فارس که آنهم نه یک دست بلکه دچار درهمگویی هیچ وجه منطقی ندارد. هیچ اشتراکی هم میان این دو استان بهلحاظ آئین، موسیقی، زبان و لهجه، لباس و... نیست. مطمئنا اگر از زبان و حتی لهجه مردم استان که دارای تنوع بسیار نیز هست، استفاده میشد نه تنها هیچ ایرادی نداشت بلکه همسویی موسیقی، آئین و سنتها بیشتر منطقی میبود تا غربتی که در زبان نمایش به چشم میآید. شاید تماشاگر و حتی داوری که در پایتخت نشسته متوجه این تناقضهای آشکار نشود!!! اما در بوشهر .... (خیلی هوشمندانه میبود که این نمایش در بوشهر اجرا نمیشد)
تعویض موضوعی نمایش با بازکردن لایههای لباس توسط بازیگران که انگاری نقالی مدرن بود، نشانهای از توانایی کارگردان اثر بود که متاسفانه در این نمایش تمام توانایی جواد صداقت و الهام ابنی در مقام کارگردان دیده نشد .
در انتظار روزهای خوب و نمایشهای ایده آلیاز جواد صداقت و الهام ابنی مینشینیم