در حال بارگذاری ...

نقد نمایش «افسانه ماردوش» به کارگردانی علی بهزادی

نباید یادمان برود که از گروهی جوان باید انتظاراتی به‌اندازه گروهی جوان داشت نه به‌اندازه گروهی با میانگین سنی ۴۰-۵۰ سال. در کل نمایشی ایرانی با متنی اسطوره‌ای در حال اجراست. به قول جوزف کمبل «اسطوره روزنی مخفی است که انرژی‌های پایان‌ناپذیر کیهان را به قالب فرهنگ انسانی می‌ریزد» از این انرژی پایان‌ناپذیر سیراب شوید.

سیدعسکر مهیمنیان‌نژاد-کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش

«آدمی که فکر کند می‌تواند بدون اسطوره یا خارج از آن زندگی کند، یک استثناست. آدمی ریشه‌کن شده است که نه با گذشته و زندگی اجدادی خود پیوند دارد و نه با جامعه معاصر» کارل گوستاو یونگ 1948-1874

اگر این تعریف یونگ، یکی از بزرگ‌ترین روانشناسان قرن اخیر را بپذیریم و از آن‌سو بپذیریم که تئاتر آینه تمام نمای جامعه خویش است، با تلخ‌ترین واقعیت تئاتر کنونی مواجه می‌شویم. دورافتادگی تئاتر از اصل خویش، دور ماندن از اسطوره‌ها و شاید عدم آگاهی کارگردان‌ها از جامعه‌شناسی تئاتر. به هر سو، در این وانفسای غاز دیدن مرغ همسایه با تئاتر «افسانه ماردوش» روبرو هستیم که به‌واقع شناسنامه تئاتر ملی ماست. از یک‌سو متن برگرفته از کهن‌ترین حماسه ملی ماست و از سوی دیگر شیوه اجرا برگرفته از نمایش ایرانی. در این نقد از متن سخنی به میان نمی‌آوریم؛ اما در کارگردانی اثر چند نکته واضح و مبرهن است. ابتدا آنکه کارگردان تکلیفش با خودش، متنش و گروهش مشخص است و این در تئاتر امروز ایران خاصه بوشهر مقوله‌ کمی نیست. از کارگردان چند اثر در این سبک دیده‌ایم و هرروز این راه را روشن‌تر یافته و با آزمون ‌و خطا سیطره‌ بیشتری بر این سبک تئاتری پیدا کرده است. کارگردان می‌خواهد نمایش ایرانی آن‌هم با کهن اسطوره‌های ایرانی اجرا کند. بازیگران باوجود تعداد کم از صداقت کم‌نظیری در اجرا بهره می‌برند و بازیگر هر آنچه دارد را در طبق اخلاص گذاشته و به تماشاگر عرضه می‌کند. هرچند اجرای نمایش ایرانی سالنی غیر از قاب صحنه‌ای مطلبد اما می‌دانیم که چنین چیزی برای گروه میسر نبوده است. استفاده صحیح و به‌جای عروسک از دیگر خصایص کارگردانی علی بهزادی است و چون خود او نیز عروسک‌ها را می‌سازد؛ دمیدن روح در عروسک را به‌خوبی انجام می‌دهد و عروسک‌ها به فضای صحنه جان می‌بخشند. از دیگر خصایص مثبت عروسک‌ها به‌جا و مفید بودن آن‌هاست، منظور اینکه برای نشان دادن مثلاً گاو پرمایه نیاز به عروسک کامل گاو نبوده و بهزادی به دلیل شناخت خوب و کامل از نمایش ایرانی از خصیصه نمادپردازی استفاده می‌کند و به‌طور مثال به سر گاو بسنده می‌کند. همان‌طور که در تعزیه تشت آب فرات را به ذهن می‌آورد. ساختن قاب‌های زیبا از بازیگران نیز یکی از خصوصیات بارز کارگردانی بهزادی است. آن‌قدر قاب‌های زیبا برای عکاسی وجود دارد که حتی خود کارگردان برای انتخاب بهترین آن‌ها و استفاده در پوستر دچار تردید شده و از چند پوستر متفاوت بهره می‌برد که این خود بدعتی زیباست.

استفاده به‌جا از رنگ‌ها و تغییر آن‌ها به‌طور مثال در رنگ قرمز و سفید شال و عوض شدن نقش بازیگر تکنیک دیگر نمایش ایرانی است که به‌خوبی در این نمایش هویدا می‌شود. باز بازیگرها به‌دوراز آن فضای اگزجره فاجعه‌آمیز این روزهاست و قابلیت برقراری ارتباط با تماشاگر را داراست. از دیگر نکات این نمایش مختصر و مفید بودن آن است. کارگردان بدون آنکه تماشاگر را معطل و خسته کند؛ داستان را روایت می‌کند، حرف خود را می‌زند و سپس بدون فوت وقت نمایش را به اتمام می‌رساند. این نکته بخصوص در فضای ماشینی و سریع ما بسیار سنجیده و صحیح انجام شده است. قسمت منفی اجرا بازی خود کارگردان است که البته با توجه به کمبود نیروی انسانی قابل‌اغماض است. با توجه به تمرینات دو هفته و ده‌روزه و سپس اجرا!!! در این روزها پیدا کردن بازیگری برای تمرین 4 ماهه کاری خارق‌العاده به نظر می‌رسد. موسیقی در خدمت متن است نه آنکه صرفاً آهنگی زیبا باشد و یا نشان‌دهنده گروه بزرگ موسیقی. همانند زمان اجرا، موسیقی نیز مختصر و مفیداست. نکته دیگر بیان بازیگران است هرچند این امر نسبت به ترکیب و حرکت بازیگران در مرتبه‌ی پایین‌تر قرار می‌گیرد اما برای یک گروه جوان و نوپا قابل‌قبول است. نباید یادمان برود که از گروهی جوان باید انتظاراتی به‌اندازه گروهی جوان داشت نه به‌اندازه گروهی با میانگین سنی 40-50 سال. در کل نمایشی ایرانی با متنی اسطوره‌ای در حال اجراست. به قول جوزف کمبل «اسطوره روزنی مخفی است که انرژی‌های پایان‌ناپذیر کیهان را به قالب فرهنگ انسانی می‌ریزد» از این انرژی پایان‌ناپذیر سیراب شوید.




نظرات کاربران