«ناشزه» ملودرام اشکانگیز با طعم گریههای شور فمنیستی
در روزگاری که تئاتر حریفان قدرتمندی مثل ماهواره و شبکههای اجتماعی دارد، کشاندن مخاطب به سالنهای نمایش را باید قدر دانست و «ناشزه» هر شب با سالن پراجرا میشود و حتی تعدادی هم پشت در میمانند. این رخدادی میمون است.
مهدی انصاری
«ناشزه» نمایشی است که بر روی همین شالوده بنا شده است. نمایشی به کارگردانی اسماعیل ملاح جوان و به نویسندگی آذین خیّر. نمایشی که در جذب مخاطب موفق است، مخاطب را تا انتها به دنبال خود میکشاند، قصهگوست و بالنسبه از بازیهای خوبی برخوردار است. در روزگاری که تئاتر حریفان قدرتمندی مثل ماهواره و شبکههای اجتماعی دارد، کشاندن مخاطب به سالنهای نمایش را باید قدر دانست و «ناشزه» هر شب با سالن پراجرا میشود و حتی تعدادی هم پشت در میمانند. این رخدادی میمون است. «ناشزه» در بازنمایی ابتذال زندگیهای روزمره و روابط پرعیب و اشکال زناشویی موفق عمل می کند، اما از طرفی خود به دام ایدهای که قصد پروردهشدن و بارورشدنش را دارد میافتد. در واقع دفاع از حقوق زن در«ناشزه»، خود پاشنه آشیل نمایش میشود. نمایش سیر آشنایی، ازدواج، درگیری و اختلاف زناشویی دختری بنام «رویا» و شوهرش «فرهاد» است. در این بین ما با «امین»، دوست «فرهاد»، و دکتر روانشناس «رویا» نیز آشنا میشویم. نمایش با اولین جلسه رواندرمانی رویا آغاز میشود و سپس با فلاشبکی به عقب وارد روند آشنایی «رویا» و «فرهاد» میشویم. این 2 روایت(جلسات رواندرمانی رویا و قصه فرهاد و رویا) بهشکل موازی تا انتها دنبال میشوند. اگر بخواهم به ترتیب وارد نقد شوم لازم است که ابتدا از نام نمایش شروع کنم. نام نمایش ربط چندانی با موضوع و محتوا ندارد. «ناشزه» در قوانین شرعی و عرفی، به زنی گفته میشود که به شوهر تمکین نمیکند و در این نمایش با همچین تم و محتوایی روبهرو نیستیم.به شخصه وقتی نام نمایش را شنیدم کنجکاو شدم و شروع به تحقیق در مورد «ناشزه» نمودم. «ناشزه» موضوع جالب و کمتر کار شده ایست که میتواند بسیار جذاب و تاثیرگذار باشد؛ خصوصا در مورد حقوق زن. اما نمایش به این سمت نمیرود.
مهمترین ایرادی که بقیه عناصر نمایشی در «ناشزه» را تحت تاثیر خود قرارداده، انتخاب اشتباه نظرگاه دراماتیک است.آیا نظرگاه آبژکتیو/عینی است یا سابژکتیو/ذهنی؟ یا تلفیقی از هردو؟ واگر هر دو نظرگاه را داریم، قرار است چه نسبتی با یکدیگر پیدا کنند؟ مکمل یکدیگرند؟ در تقابلند؟ یا خصلتهای استعارهای، مجازی یا مقایسهای دارند؟ یا قرار است عدم قطعیت در دنیای ذهنی و روان انسان را به نمایش بگذارد؟ در ناشزه بهنظر میرسد قراربر این بوده که سویه سابژکتیو اجرا، ذهنیات رویا را برای ما بسازد و با این بازنمایی شبکه شخصیت رویا کامل شود. اما بازنمایی فضای ذهنی «رویا» اجرا را از یکدستی خارج میکند. این در حالی است که نمایش از قصهای رئالیستی بهره میبرد. در واقع تلاش بر این بوده که با بازنمایی فضای ذهنی «رویا» در قالب دکور و فضای زیرین - که نشانهای باشد از ناخودآگاه شخصیت- نمایش را از درامی خانودادگی به درامی روانشناسانه تبدیل کند، اما این ایده شکست میخورد. چرا؟ به چند دلیل. یک- ذهنیت «رویایی» که درابتدای نمایش میبینیم اصلا پیچیده نیست، در عوض بسیار ساده و سطحی است. شخصیت «رویا» در همان چند دقیقه اول نمایش برای مخاطب رو میشود و لو میرود و دیگر چیزی برای پنهانماندن وجود ندارد که ما را به کشف و شهود در شخصیت رهنمون کند. رویا دختری است که حتی قادر نیست یک ملاقات را درست و حسابی مدیریت و هدایت کند(این با استرسداشتن متفاوت است). رویا در ابتدا شخصیت مستقل، محکم و قوی ندارد، که اگر در پایان با شکست مواجه شد، مخاطب برای او دل بسوزاند. در همان ملاقات اول دیالوگی دارد که به نظر من بهترین دیالوگ نمایش هم هست و به طریقی پارادوکسیکال «رویا» را لو میدهد. رویا به فرهاد میگوید: «من دختر خیلی عمیقی هستم.» این دیالوگ درعین سادگی از دل نقش بیرون میآید و بهشکل بارزی خصیصه نمای کل نمایش میشود. اما اینجا یک سوال پیش میآید. پس چرا مخاطب اجرا را پی میگیرد؟ چرا شخصیت «رویا» را و در ادامه نمایش را، حتی با وجود وقفههایی در تعلیق، تا انتها دنبال میکند؟ اول به این دلیل که نسبت به سرنوشت «رویا» کنجکاو است. دوم- میخواهد بداند انتهای این رابطه به کجا ختم میشود. و سوم- بازی باورپذیر و قابل قبولی که «آذین خیّر» با تمام جزئیات و تواناییهای شخصیتیاش به نقش اضافه میکند. «خیّر» توانسته سیر سقوط روانی «رویا» را بهخوبی بازی کند و به نقش جان دهد، اما این تنها برای نمایش کافی نیست. به خدمت گرفتن بقیه نقشها برای جلوه هرچه بیشتر نقش رویا باورپذیری آنها را به قهقرا برده است و فمنیسم متعادل و معقول و منعطف متن را تبدیل به فمنیسمی رادیکال و مردستیز نموده است. این حجم از تنفر، خود را در مونولوگ پایانی بهخوبی نشان می دهد؛آنجا که میخواهد با موهای خود تمامی مردان را خفه کند. این صحنه بیشتر مانیفست نویسنده است تا برآمده از دل درام و نقش و این صحنه تمام و کمال و گل درشت، خارج از جهان درام است. خارج از جهان رویاست. بهطور معمول در درامهای ساختارگرا و با پیرنگ متعارف، صحنه پایانی و دیالوگهای آن نشانگر تفکر و جهانبینی نویسنده و کارگردان اثر است. و اینجا نوع نظرگاه کارگردان مشخص میشود. در واقع نظرگاهی که کارگردان به تاسی از متن انتخاب کرده یکسویه، جزمی، قطعی، غیرقابل برگشت و مطلقنگراست. تمام مردان فرصتطلب، شهوتپرست و بداند. حتی دکتر. این حکم کلی و قطعی به نمایش ضربه زده است. حتی زنان دیگر نمایش نیز در امان نیستند. از مادر بگیر تا بقیه دوستان. همه مریض، افسرده و اغواگرند.
نمایش میتواند بهراحتی از نظر زمانی کاهش یابد. بسیاری از صحنهها حشو دارد و بازنمایی جهانِ ذهنی «رویا» کمکی به درام نمیکند. ایده بخشِ منفیِ ذهن «رویا»، با بازی قابل قبول «آرزو خیّر»، اگر تا پایان دنبال میشد به تنهایی میتوانست محمل مناسبی برای بازنمایی تضادهای ذهنی و روحی «رویا» باشد. اما این اتفاق نمیافتد. در مورد دکتر هم بهتر این بود که تا انتها فقط صدایش را داشته باشیم. البته با توجه به این نکته که حتی در جهان آبژکتیو نیز، اثری از درمانهای دکتر بر روی «رویا» نمیبینیم.
با تمام اینها از تاثیر نمایش و اقبال آن بر مخاطب عام که هدف اصلی تئاتراست نباید غافل بود. نمایش به مغلقگویی و ایراد دیالوگهای مطنطن نمیافتد و زنها با نمایش ارتباط خوبی برقرار میکنند و دیدنش برای زوجهای جوان میتواند نکات خوبی را به همراه داشته باشد. کما اینکه یکی از تماشاچیان پس از دیدن اجرا، تماشای «ناشزه» را به زوج جوانی پیشنهاد میداد. درکل «ناشزه» را درکارنامه این زوج هنری بوشهر ادامه کار قبلی میبینم که گام چندان بلندی به جلو نیست.