گفتگو با نویسنده و کارگردان نمایش «پروتز»؛
رضا مختارزاده: «پروتز» واقعیت جامعه ماست
ما تمام سعی خود را در انتقال آنچه که در متن نهفته است به تماشاچی کرده ایم. وقتی این اتفاق بیفتد درواقع اجرا نیز کیفی تر و متناسب با متن می شود. منتها وقتی ارزیابی سیستمی، جشنواره ای باشد یک سری اتفاقاتی می افتد که صحیح نیست و مبنای دقیقی ندارد و همان گونه که می دانیدبسیار اتفاق افتاده که ضعیف ترین متن مقام اول را به دست می آورد و کار برتر جشنواره می شود. بنابرای ملاک درستی و قابل اطمینانی برای ارزیابی یک اثر در جشنواره وجود دارد. به همین خاطر هم هست که می گویم برخی از بچه های ئئاتر در تحلیل یک اثر دچار کج فهمی شده اند.
«پروتز»، نوشته و کار رضا مختارزاده است که رخدادهای بعد از مرگ اسفندیار قدوسی در خانوادهاش را روایت میکند. خانواده قدوسی یک خانواده مرفه است که بعد از مرگ پدر خانواده دچار اتفاقاتی میشوند که زندگی هر یک را تحت تاثیر قرار میدهد. مختارزاده درباره این نمایش می گوید که «این نمایش تراژیک است اما با توجه به وجود گروتسک و تضاد و آیرونی، نمایش بیشتر به طنزی تلخ بدل شده است.»
«پروتز» با یک تکاجرا در جشنواره بیست و نهم استانی بوشهر با استقبال مخاطبان رو به رو شد و توانست مقام دوم بازیگری زن و مرد جشنواره و نیز مقام سوم نویسندگی متن را به دست آورد. این نمایش پس از آن به مدت سه روز، 6 سانس اجرا در شیراز داشت که آن جا نیز مورد اقبال عمومی قرار گرفت.
مجموعه تئاتر شهر بوشهر در سه روز پایانی هفته گذشته میزبان «پروتز» بود. نمایشی که به گفته کارگردان آن، سه گانه ای است که قسمت های دوم و سوم آن در آینده ساخته می شود. کارگردانی مختارزاده در این نمایش هر چند که مورد نقد قرار گرفت و گفته می شد که نمایشنامه بسیار قویتر از کارگردانی بود اما خود او معتقد است که اتفاقا کارگردانی باید در خدمت نمایشنامه باشد و این روند در «پروتز» به خوبی انجام گرفته است. او در گفتگوی تلفنی با پیام عسلویه درباره «پروتز» و مصیبت های خانواده اسفندیار قدوسی می گوید:
«پروتز» چه پیامی برای مخاطبان خود دارد؟
این نمایش نقدی بر مدلاسیون شدن جامعه است؛ چیزی که مبنای کل نوشتن نمایشنامه «پروتز» بود. در حال حاضر جوانان ما در جامعه امروز، میل زیادی به نشان دادن اندام خودشان دارند و نه تفکر خود. به طوری که تفکر در جامعه ما دارد کنار گذاشته می شود و اندام و بدن، اولویت اصلی شده است. هسته اولیه این نمایش را در دوره کارشناسی ارشد به همراه یکی دوستان همدورهای پیگیری می کردیم و همین مساله هم بهانه ای برای نوشتن این نمایشنامه شد.
اگر این نمایش را بخواهیم به صورت تریلوژی یا سه گانه در نظر بگیریم، «پروتز» اپیزود اول است و اپیزودهای دوم و سوم آن نیز در آینده کار خواهد شد.
پس می توان گفت که رضا مختارزاده، نگاه طنزآمیز خود را از خانواده آقای صمصامی به خانواده قدوسی منتقل کرده است؟
بله. با این تفاوت که آن اتفاقاتی که در خانواده صمصامی می افتاد، نمادگرایی زیادی داشت و مکان رخداد ناکجا آباد بود. اما مکان در خانواده قدوسی مشخص بوده و خانواده قدوسی در «پروتز» بسیار مرفه و دست بالای جامعه هستند و رخدادهایی را روایت می کند که پس از مرگ پدر برایشان رخ می دهد.
به نظر خود شما در روایت این اتفاقات اغراق و بزرگنمایی شده یا این اتفاقات کاملا واقعیست و در جامعه امروز ما رخ می دهد؟
تمام این اتفاقات، واقعیت جامعه امروز ماست و به نظر من اصلا بزرگنمایی نیست. حتی اسمی هم که برای نمایش انتخاب شده است، به همین علت است. در این اتفاقات اغراقی صورت نگرفته و تمام این اتفاقات در جامعه به همین صورت در حال رخ دادن است.
برخی پس از دیدن «پروتز» در اجرای جشتواره ای بر این اعتقاد بودند که نمایشنامه و کارگردانی در یک سطح نبوده و درواقع معتقدند نمایشنامه قوی تر از کارگردانی بود.
فکر می کنم که اخیرا ما دچار نوعی کج فهمی در باب نقد، توضیح و تحلیل اجرا در حوزه تئاتر شده ایم. من این مساله ای که شما به آن اشاره کردید را قبول ندارم و فکر می کنم چراکه رویه کارگردانی حتما باید در خدمت نقد باشد. کارگردانی یعنی چینش صحیح حرکات بازیگران، میزانسن، اشیا، تفسیر درست از متن، هدایت بازیگر و... که از دید من، تمام این کارها به شکل درست و صحیح انجام گرفته است. این، تنها نظر من نیست و بسیاری از دوستانی که در حوزه تئاتر شناخته شده و شایسته هستند هم همین نظر را بعد از دیدن «پروتز» عنوان می کنند. ما تمام سعی خود را در انتقال آنچه که در متن نهفته است به تماشاچی کرده ایم. وقتی این اتفاق بیفتد درواقع اجرا نیز کیفی تر و متناسب با متن می شود. منتها وقتی ارزیابی سیستمی، جشنواره ای باشد یک سری اتفاقاتی می افتد که صحیح نیست و مبنای دقیقی ندارد و همان گونه که می دانیدبسیار اتفاق افتاده که ضعیف ترین متن مقام اول را به دست می آورد و کار برتر جشنواره می شود. بنابرای ملاک درستی و قابل اطمینانی برای ارزیابی یک اثر در جشنواره وجود دارد. به همین خاطر هم هست که می گویم برخی از بچه های ئئاتر در تحلیل یک اثر دچار کج فهمی شده اند.
شما اغلب، موضوعات مدنظر و دغدغه هایتان را در قالب آثار طنز عنوان می کنید و کمتر سراغ کار جدی می روید. چرا؟
این جور نیست که فکر کنیم کار طنز، کار جدی نیست. به نظر من اصلا طنز، صددرصد یک اتفاق جدی است و در کمال واقعیت و جدیت در حال رخ دادن است. ما اسم آن را آیرونی یا تضاد می گذاریم. این تضاد شکل می گیرد و ما هم می خواهیم به همان تضاد بخندیم. عنصر دیگری که من در کارهایم استفاده می کنم، گروتسک است. یعنی در کنار هم قرار دادن یک امر نامتجانس. به عنوان مثال در این نمایش، پدر خانواده فوت کرده اما در بین آن ها حضور دارد، صحبت می کند و حتی خانواده نیاز هایشان را با او در میان می گذارند. در واقع ناهماهنگی، اغراق و مولفه هایی که درگروتسک وجود دارد خود به خود آن را به سمت طنز هم می کشاند و اتفاقا از دید من، این مساله کاربرد بیشتری برای بیان عمق فاجعه دارد تا این که ما بخواهیم صرفا یک کار تراژدی انجام دهیم. به عنوان مثال در کار «سیرافولوژی» که کار جدی تری بود اما در همان هم آن چیزی که مبنا قرار گرفت، این بود که سیراف را به شکلی آیرونی و گروتسکی مطرح کردم که با خنده ای دردآور همراه بود. کما این که چنین خنده هایی را هم در خانواده قدوسی و هم در خانواده صمصامی می بینیم.
سودابه زیارتی