عکاسی سختترین هنر دنیاست
بهترین عکسهای دنیا قبل از فشار دادن دکلانشور، ثبت میشوند و از اینروست که عکاس به قدرت خلق اثر در اندیشه خودش تکیه میکند و نه به شرایط! در واقع یک اثر خوب در عکاسی از «دیدم، ببین» به «شنیدم، بشنو» تغییر کرده است، اندیشهای وجود دارد، حرفی، دغدغهای و یا حتی سکوتی سنگین میتواند شما را به یک اتفاق خوب برساند.
پوریا بهرام نژاد؛ کافیست به هفت رشته اصلی هنری نگاه کنید، هیچ کس نمیتواند بدون اینکه ساز بلد باشد آن را بنوازد و به معرض اجرا بگذارد! همینطور 6 هنر دیگر، بازیگری، نقاشی، مجسمهسازی، نویسندگی، تئاتر و سینما را اگر بلد نباشی و نیاموخته باشی نمیتوانی واردش شوی، اما با پیشرفت تکنولوژی بلایی برسر عکاسی آمده که آنسرش فعلا ناپیداست. اپراتورهای دوربینهای عکاسی (از دوربینهای تلفنهای همراه تا دوربینهای حرفهای) هر روزه دست به خلق کلکسیونی از بیکیفیتترین و بیارزشترین اثرهای عکاسی میزنند، لایک میگیرند، بهبه و چهچه میشنوند، جایزه و مدالهای رنگارنگ کسب میکنند و خرامان به اثر خود فخر میکنند!
در این میان اما هیچ قاعدهای نه آموخته شده و نه رعایت شده و از این رو است که برای خلق یک اثر مناسب و فاخر باید دست به سختترین کار دنیا در افتضاحترین شرایط موجود زد! تازه داستان به اینجا ختم نمیشود! بیایید به این فکر کنیم که چه تصویری میتوان ثبت کرد یا چه عکسی گرفت که کسی قبلا آن را نگرفته و ثبت نکرده باشد؟ از چه موضوعی حرف بزنیم که کسی نگفته و منتشر نشده باشد! و کلا چرا عکس میگیریم و برای چه اصلا! کاش از این جماعت دوربین بهدست کسی جواب خوب و قانع کنندهای داشته باشد.
اما با این حال من خیلی اعتقاد دارم که هیچ قاعدهای برای عکس خوب وجود ندارد، تنها عکاس خوب وجود دارد. بهترین عکسهای دنیا قبل از فشار دادن دکلانشور، ثبت میشوند و از اینروست که عکاس به قدرت خلق اثر در اندیشه خودش تکیه میکند و نه به شرایط! در واقع یک اثر خوب در عکاسی از «دیدم، ببین» به «شنیدم، بشنو» تغییر کرده است، اندیشهای وجود دارد، حرفی، دغدغهای و یا حتی سکوتی سنگین میتواند شما را به یک اتفاق خوب برساند. در اصل ذات خلق اثر بدون داشتن دغدغه و اندیشهای نو و بکر، بیمعنا و بیارزش است.
این درحالی است که برای شروع باید مسئله نور، رنگ، ترکیببندی، کادربندی، تک عکس، مجموعه عکس، نحوه انتشار، ادیت، دوربینها و لنزها کاملا حل شده، تمرین شده و به نتیجه رسیده باشد! و اجازه میخواهم بگویم که همینها تا چندین سال به طول نیانجامد، اشکت را درنیاورد و پوستت را کلفت نکند به بار نمینشیند! بنابراین تمام عناصر موجود در دنیای عکاسی در کنار هم یک چرخهای را میسازد که در فقدان آن و پیوندهای میانش هر کدام بدون دیگری ناقص و الکن و فاقد ارزش میباشد.
در فرهنگهای پیشرفته، قاعده آموزشی معتبری وجود دارد مبنی بر اینکه معلم به شاگرد (پس از آموزش مبانی) چیز جدیدی اضاف نمیکند، بلکه نگاه او را معطوف به چرخه رو به رشدی میکند که در آن تحول و تکامل فرد به ازای فعالیت او و خروجیهای شاخص تضمین میگردد، اما وضع موجود آموزش عکاسی در جامعه ما راه دیگری میرود. چنانچه حتی فارغالتحصیلان این رشته حتی هنوز نمیدانند از چه چیزی عکس بگیرند تا اثر خوبی باشد و بدین رو است که دائما وابسته به تایید فلان استاد یا بهمان عکاس هستند و عیاری برای اثر خود در چنته ندارند!
به هر حال قدم نهادن در دنیایی که خطکشی نشده و آنقدر در هرج و مرج است نیازمند تحمل رنج و مشقت بسیار و بالاییست، اما به زعم من گنجی از لذت و هیجان در پس تمام این رنجها نهفته است که انگیزه اصلی است و ارزش قدم نهاندن را دارد.