به بهانه سالکوچ عبدالحسین شریفیان؛
مترجمان نامدار و تئاتر بوشهر
جهانشیر یاراحمدی؛ الف) نجف دریابندری در حوزه ترجمه نمایشنامه آثار درخشانی را خلق کرده است که اهل ادبیات و هنر خوانده و لذت بردهاند. اما اشاره من به ترجمهها نیست؛ نجف برای حضور در مراسمی در بوشهر حضور داشت، اواسط دهه هشتاد به گمانم.
پس از مراسم در محوطه مجتمع فرهنگی ایستاده و زل زده بود به درختی که در نزدیکیاش بود. پیشش رفتم، سلام کردم. سرش را خم کرد تا حرفهایم را بشنود؛ گوشش سنگین شده بود. گفتم درباره تئاتر بو شهر چند کار پژوهشی کردهام. جایی گفتهای که «گروتفسکی» به بوشهر آمده، میخواستم بیشتر بدانم.گفت: من فقط همین چیز مختصری که نوشتهام، میدانم. گفتم: در جاهای مختلفی نوشتهاند او به همراه یک فیلمساز به بوشهر آمده، آن فیلمساز کیست؟ خندهای کرد و گفت: ناصر. از ناصر بپرس؛ با او آمده، او همه چیز را میداند و بهت میگوید. منظورش ناصر تقوایی بود. تشکر کردم ازش و رفتم و بعدها ناصر تقوایی را در بوشهر پیدا کردم و گفتگویی کردم با او درباره: «گروتفسکی در بوشهر»
علاوه بر این، او نقد درخشانی بر نمایش سترگ «قلندرخونه» نوشته است: «دو روی داستان یک شهادت» که خود نقطه عطفی در نقدنویسی در ایران است.
ب)عبدالحسین شریفیان، مترجم برجسته بوشهری که سالها دور از بوشهر زیسته بود، برای برپایی مراسم بزرگداشتش به بوشهر آمده بود. اوائل دهه هشتاد، با او قراری گذاشتم تا با او گفتگو کنم. قرارمان شد منزل آقای فروزانی در یادگار امام. چند ساعتی با او گفتگو کردم و گفتههایش چه کمکی به من کرد برای سر و ساماندادن به سالهای آغازین تئاتر در بوشهر!
او بعد از انتشار کتاب «نمایش در بوشهر از آغاز تا امروز» یادداشتی بر کتاب نوشت و مرا شرمنده محبت خود کرد.
شریفیان، داماد نجف دریابندری بود. یعنی خواهر نجف همسر او بود و چه شوقوذوق غریبی داشت نسبت به بوشهر. منش و رفتارش درس بزرگی بود برایم. بهواقع درخت سترگی بود، آرام و باوقار و افتاده. بیهیچ تکلفی. انسانی دوستداشتنی.
در این یادداشت به سه نفر اشاره کردم که حالا هر سه تنها در خاطرمان هستند. عبدالحسین شریفیان را در ۲۶مردادماه سال ۸۸ از دست دادیم و استاد نجف و خواهرش (همسر عبدالحسین شریفیان) را امسال.
روح هر سه شاد باشد؛ اگر چه معتقدم این دو مترجم با ترجمههای ماندگارشان همواره زنده خواهند بود.