نقدی بر نمایش «اقتباس»
تقلیلگرایی آفت جان و جهان ما
ایران تئاتر-جواد متین: نمایش «اقتباس» به کارگردانی و نویسندگی ابراهیم تازش تازهترین اثر تولیدشده در گروه «سفید و سیاه» شهر جم است که در پلاتوی چگاسه این شهر به روی صحنه رفت.
نمایش «اقتباس» روایتی چندپاره و سردرگم از نبش قبر دو دیکتاتور تاریخ آقا محمدخان قاجار و هیتلر و کاراکتر زنی که اجازه حرف زدن به او داده نمیشود است. اضافه کنید صحنه دادگاهی که در کافه اتفاق میافتد، زندان و گورستان و ... که این تعدد مکان و فضا و موضوع به تمام این سردرگمی دامن میزند. این آشفتگی و عدم هارمونی در نمادها نیز بر بستر ناپایدار متن استوار است که مشخصاً خود نویسنده تکلیفش با خود روشن نیست. روایت اصلی از وزن کافی در تناسب با خرده روایتها برخوردار نیست و همه موازی هم پیش میروند و ما را بهجایی نمیرسانند.
در فرم اجرائی نیز کارگردان تلاش میکند با استفاده از تکنیک بیگانه سازی «برشت» از تئاتر حماسی پا را فراتر گذاشته و از طریق راههای دیگری جز منبع زبانی، رویکرد سیاسی و اجتماعی اثرش برجستهتر و ناآشنا (بخوانید آشناییزدایی) باشد. صندلیهای آویزان را که ناپایداری اریکه قدرتمندان و جایگاه قدرت است، قرار است نشان دهد. اینها سنگهای قبر شکسته شده و شخمخورده همین اهالی قدرت هستند که در این رستاخیز قرار است قضاوت شوند. تاج بیسر بر روی صندلی و حلقه نور قرمز در پشت آن. لباس و نور و مه که توأمان درصحنه پخش میشود و ملالآور است کمکی به اتمسفر موجود در فضا نمیکند. موسیقی از ابتدا تا انتها بدون لحظهای وقفه درزمینهٔ متن اثر در حال پخش شدن است و کمکی به اثر نمیکند. لزوم ایجاد ارتباط با مخاطب و شکستن دیوار چهارم نیز نجاتبخش نیست و اصلاً ضرورتی ندارد. با تمام احترامی که برای تیم بازیگران پرتلاش این نمایش قائلم اما جز لحظاتی از بازی مهیار سلمانی نژاد بازیهای باورپذیری شاهد نبودیم. ریتم نمایش نیز یکنواخت و ملالآور بود. خالق اثر تمام تلاش خود را میکند با ترفندهایی بار همراه کردن مخاطب با اثرش را به دوش جلوههای بصری بگذارد، اما تمام این تلاشها عقیم است. آنچه تماشاگر با خود بیرون میبرد هیچ است و نه لذت دیداری و شنیداری با خود برده و نه بهرهای از اندیشه نهفته در محتوا. این هیچ و ارتباط پیاپی با بازیگرانی که میان تماشاگران نشستهاند تا جایی ادامه پیدا میکند که خود نویسنده و کارگردان نیز در قامت همین نقش یعنی صاحب اثر به صحنه میآید و ادعا میکند یکی از کاراکترها از نمایش او اقتباس کرده و از او شکایت دارد.
اگر این نمایش نابسامان اقتباس از اثر اصلی اوست، پس قطعاً اثر اصلی به همین میزان آشفته بوده و در بیان حرف خود ناقص است. مجموعه بازنمایی اثر در تمامی اجزا بیمعنا و بیمحتوا به نظر میرسد و آنچه بر روی صحنه روایت میشود غیرقابل درک است. انگار چیزی میگویند که با مخاطب هیچ ارتباطی ندارد. انگار کسی در تلاش برای معنا زدایی از اثر است و این تقلیلگرایی آفتی است که به جان و جهان ما و جامعه ما افتاده است. تئاتر قرار است بستر ارتباط سازنده باشد نه مفهومی مسموم را دستبهدست کند و در قامت رسانههای تقلیلگرای امروزی عمل کند.